با توجه به مطلب قبل که اعتراضات خانومای عزیز بالا بود گفتم به مردا بفهمونم که اینا چه نعمتین اینا...

بر بالای تپه‌ای در شهر وینسبرگ آلمان، قلعه ای قدیمی‌و بلند وجود دارد که مشرف بر شهر است. اهالی وینسبرگ افسانه ای جالب در مورد این قلعه دارند که بازگویی آن مایه مباهات و افتخارشان است 

افسانه حاکی از آن است که در قرن 15، لشکر دشمن این شهر را تصرف و قلعه را محاصره می‌کند. اهالی شهر از زن و مرد گرفته تا پیر و جوان، برای رهایی از چنگال مرگ به داخل قلعه پناه می‌برند.

فرمانده دشمن به قلعه پیام می‌فرستد که قبل از حمله ویران کننده خود حاضر است به زنان و کودکان اجازه دهد تا صحیح و سالم از قلعه خارج شده و پی کار خود روند.

پس از کمی‌مذاکره، فرمانده دشمن به خاطر رعایت آیین جوانمردی و بر اساس قول شرف، موافقت می‌کند که هر یک از زنان در بند، گرانبها ترین دارایی خود را نیز از قلعه خارج کند به شرطی که به تنهایی قادر به حمل آن باشد.
نا گفته پیداست که قیافه حیرت زده و سرشار از شگفتی فرمانده دشمن به هنگامی‌که هر یک از زنان شوهر خود را کول گرفته و از قلعه خارج می‌شدند بسیار تماشایی بود.

فدای تک تک زناوو دخترای اینجوری! دمتون گرم!

یه سئوال در گوشی :

در شرایطی که دست شما برای هر انتخابی باز باشه ، چه کسی رو به شام دعوت می کنید ؟ چه کسی را به عنوان دوست صمیمی انتخاب می کنید ؟ به عنوان همسر ؟

_در یک دوست چه خصوصیتی می تونه وجود داشته باشه که شما نه انتظار داشته باشید و نه بخواهید که همسرتون صاحب اون خصوصیت باشه ؟ آیا شما به سمت آدم هایی جذب می شید که محیط سالمی برای شما فراهم کنند ؟